نویسنده : mohammad
Monday, December 7, 2009 5 comments
روز دانش جو گرامی باد
نمی دونم این روز رو باید به چه کسانی تبریک گفت؟
دانش جو یا دانشجو
به نظر شما برای چه هدفی وارد دانشگاه می شیم.اینکه درس بخونیم و به پیشرفت و توسعه کشورمون بیندیشیم یا این که برای اضافه شدن کلمه ای به ابتدای اسم و فامیلمون(دکتر-مهندس و...)پا در دانشگاه می ذاریم.
به نظر شما بهترین هدف برای یک دانشجو چه چیزی می تونه باشه؟آیا صرف گرفتن مدرک تحصیلی و تحصیل کرده شدن می تونه هدف خوبی برای ورود به دانشگاه باشه؟
شاید از نوشته های بالا تعجب کرده باشید که چرا از یک لغت با دو نوع املا استفاده شده؟
بله این همون موضوعیه که به مناسبت روز دانشجو می خوام مطرحش کنم.
این نوشته رو که از اینجا گرفته شده و تفاوت بین دانش جو و دانشجو رو بازگو می کنه بخونید و نظرتون رو بگید درباره این روز.
فرق بین دانشجو و دانش-جو چیست؟
با باطل شدن کارت دانشجویی، دوران دانشجویی دانشجو تمام میشود. اما دانش-جو تا پایان عمر دانش-جو است.
دانشجو به امورات دانشجویی علاقه دارد. دانش-جو به یادگرفتن و جستجو کردن علاقه دارد.
دانشجو عاشق دانشگاه است. دانش-جو عاشق دانش است.
دانشجو تحصن میکند، شعار میدهد، هیجانزده میشود، قرمز میشود و آمپر میچسباند. دانش-جو با دقت و پشتکار مطالعه میکند و از درک شگفتیهای جامعه و جهان حیرت میکند.
دانشجو بازیچهی دست گروههای اینوری یا آنوری یا داخلی یا خارجی قرار میگیرد و بعد هم سرکوب میشود. دانش-جو بازیچهی دست کسی نمیشود و سرکوب هم نمیشود.
دانشجو روز دوم خرداد فکر میکند ایران تبدیل به سوئیس شده و چهار سال بعد فکر میکند ایران تبدیل به عربستان سعودی شده. دانش-جو اما میداند که نه آن تحول بود و نه این. برخلاف دانشجو، آنروزها دانش-جو هیجانزده نشده بود تا امروز نامید شده باشد.
دانشجو همیشه توی حس است. هر جا میرود میگوید من دانشجو هستم و هی کارت دانشجویاش را نشان میدهد. دانش-جو فروتن و آرام است و کارت دانش-جویی هم ندارد چرا که دانش-جو بودن کارت یا ثبتنام لازم ندارد.
دانشجو راحت جَوزده میشود؛ جو شلوغبازی، جو هول شدن، جو ناگهان همه چیز را عوض کنیم، جو ما مبارزیم، جو انقلاب، جو اصلاحات، جو تندروی، جو رادیکالیسم اینوری یا آنوری، جو مد، جو روشنفکری، جو همه گاوند و فقط ما میفهمیم… اما دانش-جو را هیچوقت هیچجوی نمیگیرد.
دانشجو به رشتهاش مینازد، به رتبهاش مینازد، به معدلاش مینازد، به دانشگاهاش مینازد. دانش-جو به علاقههایش، تواناییهایش و هدفهایش مینازد.
دانشجو خود را موجودی چند بعدی میداند. چرا که هم درس میخواند، هم تحصن میکند، هم کتاب میخواند هم سینما میرود. دانش-جو اما میداند برای چندبعدی شدن باید یک عمر دود چراغ بخورد و استخوان خرد کند.
دانشجو به در و دیوار دانشگاه خیلی حساس است. مثلا اینکه در سردر دانشگاه دستگاه ورود و خروج نصب کنند رگ غیرتش را کلفت میکند. دانش-جو اما به درها و دیوارها کار ندارد و مثلا بیشتر به این حساس است که اگر فلان استاد در فلان دانشگاه درس میدهد به صورت مستمعآزاد از او بهره ببرد.
دانشجو به زمین و آسمان دانشگاه حساس است و مثلا از اینکه «گروههایی» در حریم دانشگاه پیکرشهدا را دفن کنند شاکی میشود. این موضوع اهمیت چندانی برای دانش-جو ندارد چرا که دفن شهدا در دانشگاه منافاتی با دانش-گاه و دانش-جو بودن ندارد.
دانشجو میخواهد در طول چند سال دوران دانشجوییاش ایران را آباد کند و مدرکش را هم که گرفت همه چیز یادش میرود و میرود سراغ کسب و کار و خانوادهداری، دانش-جو اما میخواهد در این چند سال کمی سواد و شعورش را زیاد کند تا شاید بتواند نقش کوچک ولی واقعی و مثبتی در تحولاتی که دیشب شروع نشدهاند و احتمالا تا چند صد سال دیگر نیز ادامه دارند بازی کند.
دانشجو سطحی و میانمایه است و بر سطحی بودناش هم اصرار دارد. دانش-جو از میانمایگی گریزان است و تلاش میکند عمیق و دقیق باشد.
دانشجو پس از دوران دانشجویی دیگر دانشجو نیست بلکه همکار، همسر، پدر یا مادر است. دانش-جو همیشه دانش-جو است حتی اگر همکار، همسر، پدر یا مادر شده باشد.
دانشجو فکر میکند تحولات جامعه را دانشجوها انجام میدهند. دانشجو فکر میکند انقلاب مشروطه کار دانشجوها بوده، دانشجو فکر میکند انقلاب ایران را دانشجوها به ثمر رساندند، دانشجو فکر میکند دانشجوها خیلی کارها کردهاند. دانش-جو اما میداند که انقلابها، اصلاحات و اصولا همهی تحولات از ریشههای جامعه قدرت میگیرند و مثلا در ایران تحولات همواره توسط روحانیت مبارز و همینطور روشنفکران منتقد قدرت، رهبری و هدایت شده است و نقش دانشجوها در بهترین حالت به اندازهی نمکی است که روی غذایی پاشیده شود.
دانشجو مطمئن است. دانش-جو تردید علمی دارد.
دانشجو به محض اینکه کارت دانشجویاش صادر شد جامعهشناس، کارشناس امور سیاسی، حقوقدان و اصولا صاحبنظر میشود. دانش-جو اما معمولا دهها سال طول میکشد تا در یک یا دو زمینه صاحبنظر شود.
با کمی زرنگی و زبانبازی میتوان دانشجو را وادار کرد که حتی درب اتاق استادش را هم بشکند یا از دیوار بالا برود. دانش-جو را با زبانبازی وادار به هیچکاری نمیتوان کرد.
دانشجو را هیچکس بیست سال دیگر به خاطر نمیآورد. اما دانش-جو احتمالا استاد شده یا یک محقق برجسته با دامنهی تاثیرگذاری بسیار گسترده.
اگر در دو سمت دانشگاه یک طرف کنفرانس علمی باشد و آن طرف برنامهی تحصن. دانشجو در تحصن شرکت میکند و دانش-جو در کنفرانس علمی. اگر یک طرف تحصن باشد و یک طرف شیشه شکستن، دانشجو شیشه میشکند و دانش-جو از هر دو پرهیز میکند. کلن هر چه هیجانبیشتر باشد دانشجو بیشتر حال میکند. دانش-جو از هر گونه هیجان (غیر از احتمالا ورزش یا روابط خصوصی) پرهیز میکند.
دانشجو فکر میکند سیاست بازی و شوخی است. دانش-جو میداند سیاست خیلی جدی است و قوانین خودش را دارد.
دانشجو بازی دست گروههای مختلف میشود و خیلی وقتها هم قربانی خشونت. دانش-جو بازی دست کسی نمیشود و قربانی پوچ چیزی هم نمیشود.
دانشجو زود به زود نظرش عوض میشود چون نظرش احساسی است و حرف هایش هم از خودش نیست. دانش-جو اما دهنبین نیست و تا دانش کافی نداشته باشد نظری نمیدهد. بنابراین دانش-جو نظرش دستخوش باد حوادث و سخنهای این و آن نیست و مواضع پایدارتر و متینتری دارد.
دانشجو ساده است و راحت آلت دست قرار میگیرد بنابراین بدون که بخواهد یا نیت بدی داشته باشد گاه و بیگاه در حرکتهایی مشارکت میکند که به ضرر جامعه است. دانش-جو اما چون هوشیار و دقیق است نه آلتدست قرار میگیرد و نه هرگز شرمسار تاریخ میشود.
دانشجو چون احساساتی و سطحی است درست در مهمترین برهههای تاریخی با مردم قهر میکند و در کوران مبارزهی اجتماعی حتی از بیسوادترین و محرومترین اقشار جامعه هم عقبتر میماند. دانش-جو نه احساساتی است، نه قهرو و اگر انتخابش این باشد همیشه کنار مردم میماند.
دانشجو بدون این که بداند چه خبر است در شلوغیهایی که «دیگران» طراحی کردهاند شرکت میکند و چون حواسش نیست و ساده است اولین کسی است که قربانی میشود. بعد مظلومانه میگوید، ای داد و بیداد دیدید چقدر مظلوم بودم؟ دانش-جو اما هرگز در بازیای که قواعدش را درست یاد نگرفته و بازیگردانهایش را هم نمیشناسد شرکت نمیکند.
دانشجو غر میزند و بهانه میگیرد. دانش-جو تحلیل میکند.
دانشجو عاشق آدمهایی است که خوب بلدند به زبان دانشجوها حرف بزنند و فوری دنبال این نوع آدمها راه میافتد. دانش-جو از زبانبازها گریزان است اما سعی میکند آنها و اهدافشان را مطالعه کند.
دانشجو یا زیادی امیدوار است یا آخر ناامیدی. دانش-جو روشنبین است.
دانشجو سرش برای دردسر درد میکند. دانش-جو به دردسر اعتقادی ندارد.
دانشجو برای جامعه نسخه میپیچید. دانش-جو جامعه را مطالعه میکند.
دانشجو کوچک میماند. دانش-جو بزرگ میشود.
دانشجو وقتی اشتباه میکند دیگران را مقصر میداند. دانش-جو وقتی اشتباه میکند کمسوادی و محدودیت ذهنی خودش را سرزنش میکند.
دانشجو توهم استادی دارد. دانش-جو استاد میشود.
سلام. البته هنوز کلیت این نوشته به قوت خودش باقی است اما در نظر داشته باشید که این نوشته در شرایط کاملا متفاوتی با امروز نوشته شده است.
دوستار شما
بامداد